رستگاری مشترک

دریافتِ متن «رستگاری مشترک»

روزی بودا از بالای دریاچه‌ای در جهنم، می‌گذشت تا بتواند بعضی از ارواحِ آدم‌ها را نجات دهد. ناگهان چشم‌اش به کانتاکا، جنایتکار وحشتناک، افتاد. بودا بلافاصله به خاطر آورد که او یک بار در زندگی‌اش عملِ خوبی انجام داده است: یک بار، کانتاکا هنگامی که می‌خواست عنکبوتی را زیر پاشنه‌ی پای خود لِه کند، لحظه‌ای مکث کرد و از کشتنِ آن عنکبوت گذشت. به پاداش همین عمل، بودا تصمیم گرفت به او فرصت دیگری بدهد. از این رو تار عنکبوتی برای او پایین فرستاد.

مرد جنایتکار، رشته‌ی محکم، درخشان و بلندی را دید. محکم بودن آن را بررسی کرد و دید که می‌تواند از آن بالا برود. با زحمت زیاد و عرق‌ریزان شروع کرد به بالا رفتن. پیوسته دعا می‌کرد که این رشته‌ی معجزه‌آسا پاره نشود. به هر حال، بالا رفت و بالا رفت. نیمی از ارتفاعِ تار را رفته بود که ایستاد تا نفسی تازه کند. نگاهی به بالا انداخت و لبخندزنان نور نجات را بالای سر خود دید. اما ناگهان متوجه شد که مجرمان و گناه‌کارانِ دیگری نیز به تار آویزان شده و دارند بالا می‌آیند. وحشت‌زده شد. کانتاکا فکر کرد که این رشته، به هیچ وجه تابِ تحملِ این همه آدم را ندارد. پس سعی کرد که رشته را از زیر پای خودش قطع کند و خودش را از دست این آدم‌ها خلاص نماید… اما در همان لحظه‌ای که این کار را کرد، رشته‌ی محکم از بالا رها شد و او به جهنم سقوط کرد.(۱) برگرفته از کتابِ «حکایت‌های فلسفی برای با هم بودن»، میشل پیکمال، مهدی ضرغامیان، انتشارات آفرینگان۱۳۹۰

***

روزی پیامبر خدا، محمد(ص)، برای یاران خویش مثلی زد و فرمود:

«حکایت آن‌ها که حقوق و حدود خداوند را، در مورد دیگران رعایت می‌کنند و آن‌ها که آن را وامی‌گذارند، حکایت مردمانی است که سفری بر دریا داشتند و با یکدیگر بر سر تقسیم جا در کشتی قرعه زدند. قسمت بالای کشتی (عرشه‌ی آن) به نام عده‌ای درآمد و طبقه‌ی زیرینِ کشتی به نام عده‌ای دیگر. آن‌ها که در طبقه‌ی زیرین بودند، هرگاه می‌خواستند از آب (دریا) استفاده کنند، باید به عرشه می‌آمدند اما افرادِ طبقه‌ی بالا می‌گفتند که این رفت و آمد، باعث آزار و اذیت ما می‌شود و به همین دلیل مانعِ بالا آمدنِ ایشان شدند.

سرنشینانِ طبقه‌ی پایین که کار را چنین دشوار دیدند، گفتند «بهتر است در قسمت خودمان در کشتی، [برای دسترسی به آب] سوراخی کوچک ایجاد کنیم و منّت بالایی‌ها را نکشیم و با آن‌ها درگیر نشویم.»

آن‌گاه پیامبر فرمود: «اگر طبقه‌ بالایی‌ها، آنها که در طبقه پایین هستند را به حال خود رها کنند، همه با هم غرق خواهند شد. و اگر حقِ پایینی‌ها را در مورد آب رعایت کنند، همه نجات خواهند یافت.»(۲) میزان‌الحکمه، باب «امثال».

و امام علی(ع) فرمود: «خداوند مُنَزّه و پاک، فراهم آوردن و تأمینِ روزیِ تهیدستان را از اموال ثروتمندان واجب کرده است. هیچ فقیری گرسنه نماند مگر به خاطر آن‌که توانگری حقِ او را نداد و مانع آن شد و خدای بلندمرتبه توانگران را در این باره، مورد بازخواست قرار خواهد داد.»(۳) نهج‌البلاغه، حکمت ۳۲۸

و باز فرموده است که «خداوند از عالِمان و آگاهان پیمان گرفته که در برابر سیرخواری و پُرخوریِ ستمکاران و گرسنگیِ ستمدیدگان ساکت ننشینند.»(۴) نهج‌البلاغه، خطبه ۳.

و امام صادق(ع) در سخنی آگاهی‌بخش و بیدارکننده می‌فرماید: «آیا‌ تصوّر می‌کنی‌ که‌ اگر خداوند به کسانی‌ مالی‌ داده است، بدین علت بوده که آن افراد احترامی [ویژه]‌ نزد او داشته‌اند؟ و اگر به کسانی‌ مال نداده است، از آن روست که در نظرش قدر و منزلتی‌ نداشته‌اند‌؟

نه! بلکه‌ مالْ، مالِ خداست؛ و خدا آن را در نزد آفریدگانِ خویش‌ به امانت نهاده است و فرمان‌شان داده که از این مال، با میانه‌روی بخورند، با میانه‌روی بنوشند، با میانه‌روی بپوشند، با میانه‌روی ازدواج کنند و با میانه‌روی وسیله‌ی سواری بخرند و سوار شوند. و آنچه می‌ماند را به مؤمنان نیازمند بخشند و نابسامانیِ زندگی آنان را به سامان آورند.

هر کس چنین کند، آن‌چه می‌خورد و می‌آشامد و سوار می‌شود و ازدواج می‌کند، بر وی حلال است. و هر که از این حد فراتر رود، آن‌چه از آن مال می‌خورد، حرام است، آن‌چه می‌نوشد حرام و آن‌چه می‌پوشد حرام و آن‌چه به وسیله‌ی آن مال ازدواج می‌کند حرام است و آن‌چه سوار می‌شود حرام است.

 [سپس امام این آیه را خواند:] «اسراف مکنید که خدا اسراف‌کنندگان را دوست نمی‌دارد» [و فرمود:] «آیا خیال می‌کنید که خدا مردی را بر مالی که به او عطا کرده است امین می‌داند که برای خود اسبی به ده هزار درهم بخرد، با اینکه اسب بیست درهمی برای او بس است، […] و در عین حال بگوید که اسراف مکنید که خدا اسراف‌کنندگان را دوست نمی‌دارد؟!» (۵) میزان‌الحکمه، باب «مال» (دارایی)


پاورقی[+]

دیدگاهی در مورد این مطلب دارید؟ برای ما بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *