یادی از دختر غرق‌شده

دریافت متن «یادی از دختر غرق‌شده»

چون غرق شد و در آب غوطه‌ور گشت
از جویباره‌ها به رودخانه‌های عظیم،
فیروزه‌ی آسمان بس شگفت می‌درخشید؛
گفتی آسمان می‌خواست تنِ بي‌جان را نوازش دهد.
خزه‌ها و جلبک‌ها گردش پیچیدند
چنان‌که آرام آرام سنگین‌تر شد.
ماهیان، بی‌پروا، گرد او شنا می‌کردند
و گیاه و جانور، واپسین سفرش را دشوارتر نمودند.

 

آسمان شامگاه، چون دود، سیاه شد
و شب نور را به یاری ستارگان زنده نگه داشت
و روشني بامداد باز آمد، تا او را
باز هم صبح و شبی باشد …(۱)«من، برتولت برشت»، انتخاب و ترجمه ی بهروز مشیری، امیرکبیر، ۱۳۵۰.
[…]

پاورقی[+]

دیدگاهی در مورد این مطلب دارید؟ برای ما بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *