خودشیفتگیِ گروهی
خودشیفگی گروهی
(چگونه از همنوعِ خویش، بیگانهای ساختهایم)
جادهصافکُنها(۱)متن حاضر، موارد متعددی از باورهای نژادپرستانه و تبعیضهای نژادی در جامعه را در دو سدهی نخست اسلام، که در نقطهی مقابل آیات قرآن و سیرهی پیامبر(ص) است را بر میشمرد. در آن دوران، بسیاری از این تبعیضها توسط اعراب نسبت به ایرانیان اعمال میشدهاست. هدف از متن حاضر، برانگیختنِ احساساتی خاص در ایرانیان نسبت به اعراب نیست. از چنین نگاهی باید پرهیز نمود، و تبعیض نژادی نسبت به دیگر انسانها را، در هر شکل و لباسی و توسط هر گروهی باشد، مذموم و مردود انگاشت؛ عرب نسبت به «عجم»، غربی نسبت به «جهانسومی»، ایرانی نسبت به افغان، فارس نسبت به ترک و… .
(نمونههایی از تبعیض نژادی در دورهی اُمویان)
🔸 معاویه برای کارگزار خویش، زیاد بن سمیه، مینویسد: «با مردم غیرعرب مسلمان و اسیران آزادشدهای که اسلام آوردهاند، طبق سیرهی عمر بن خطاب رفتار کن، زیرا که این سیاست است که موجب خواری و خفتِ آنها خواهد گردید:
- عرب میتواند از آنها زن بگیرد اما آنها حق ازدواج با زنان عرب را ندارند؛
- عرب از آنها ارث میبرد اما آنها از عرب ارث نمیبرند؛
- سهمِ آنها از اموال و ارزاق کمتر از دیگران (ـِ عرب) است؛
- در جنگها پیشاروی سپاهیان باشند تا مسیر را هموار [و بیخطر] کنند؛
- در نمازها احدی از ایشان امامتِ جماعتِ اعراب را عهدهدار نباشد؛
- در صفِّ اولِ نماز جماعت حتی یک نفر از آنها نایستد؛
- حکمرانِ هیچ کدام از بلادِ اسلامی نباشند؛
- و عهدهدار قضاوت و امور شرعی در جامعهی اسلامی نباشند.»
🔸 حَجّاج نامِ روستا و قریهی هر کسی را روی دست او نوشت و وی را به همان جا برگرداند و به این ترتیب غیراعرابِ مسلمان را از میانِ اعراب خارج کرد.
🔸 آنگاه که حَجّاج غیراعراب را از بصره و روستاهای اطرافِ آن بیرون راند، آنها گرد آمدند و فریاد برمیآوردند: «وامحمّدا، واأحمدا» و نمیدانستند که کجا روند. مردم بصره به آنها ملحق شدند و در اعتراض به ستمی که به ایشان رفته بود، همراهیشان نمودند.
🔸 در مدینه، مردی مسلمان و غیرعرب (یا اسیر آزادشدهی مسلمانی)، با دختری از اعراب بنیسلیم ازدواج کرد. محمد بن بشر به مدینه رفت و از این ازدواج به والی مدینه، ابراهیم بن هشام شکایت برد. والی ازدواج را باطل اعلام نمود و آن زن و مرد را طلاق داد و مرد را دویست تازیانه زد و موهای سر و ابرو و صورتش را تراشید. محمد بن بشر در تمجید از عمل والی مدینه ابیاتی سرود و از جمله گفت: «بر اساس سنّت قضاوت کردی و عادلانه حکم نمودی. آری، تو حکومت را به ناحق به ارث نبردهای.» (۲)امویان برای توجیه چنین احکامی، از پیامبر(ص) نیز جعلِ حدیث میکردند؛ از جمله اینکه «ای مسلمان، بر تو روا نیست که با زنان عرب ازدواج کنی.»
🔸 نافع بن جبیر در مدینه از راویانی بود که مردمان بسیاری از او بهره میبردند و فتوادهندگان بر اساس نظرِ او فتوا میدادند. میگویند هر گاه از کنارش جنازهای میگذشت، میپرسید: «کیست؟» اگر میگفتند از قریش است میگفت: «واقوماه!» و اگر میگفتند عرب است میگفت: «وابلدتاه!» و اگر میگفتند از موالی(۳)موالی، جمعِ کلمهی «مولی» است. یکی از معانیِ «مولی»، «بنده» است. در صدر اسلام، به ویژه در دورۀ امویان، این لفظ دربارهی بندگانِ آزادشده و مسلمانانی که از قوم عرب نبودهاند (و اختصاصاً ایرانیان)، به کار میرفته است. با آغاز دوران حکومت امویان که حکومت اسلامی کاملاً به سلطنتی سیاسی تبدیل شد و حکومتی متعصب بنیان گرفت، غیرعربها مقام و منزلتی بسیار پست و پایین یافتند، از کارگزاران اموی جور و ستم بسیار دیدند و رسماً توسط خاندانِ اموی لقب «موالی» دریافت کردند. موالی از نیمه دوم سده اول تا نیمه اول سده دوم هجری طبقه و گروهی در جامعهی اسلامی آن روزگاران بودند. آنها از نظر مقام و موقعیت اجتماعی پس از بردگان و کنیزان، پست ترین طبقهی اجتماع تلقی میشدند. [غیرعرب] است، میگفت: «مال خداست؛ هر چه را بخواهد میگیرد و هر چه را بخواهد بر جای میگذارد.»
نیز گفتهاند که روزی، به خلاف معمول، پشت سر مردی از موالی نماز گزارد. و چون این کار را بر او ایراد گرفتند، گفت: «میخواستم با این کار تواضع کرده باشم.»
🔸 حمران که غلام عثمان بود، عامر بن عبدالقیس را که به زهد و عبادت و ریاضت و فروتنی و پرهیزگاری معروف بود، در حضورِ عبدالله بن عامر (والی عراق) نکوهش کرد که از عثمان بد گفته است و عامر انکار نمود. حمران گفت: «خدا امثال تو را در میان ما افزون مگرداند.» عامر پاسخ داد: «اما خدای، امثال تو را در میان ما افزون گرداند.» به او گفته شد حمران تو را نفرین میکند و تو او را دعا میکنی؟ پاسخ داد: «اینان جادههای ما را صاف میکنند، کفشهای ما را میدوزند و لباسِ ما را میبافند.» والی از این سخن در شگفت شد و گفت: «فکر نمیکردم با آن زهد و فضلی که در توست، با این مسائل هم آشنا باشی.» عامر پاسخ داد: «چنین نیست که هر چه تو فکر کنی که من ندانم را واقعاً ندانم.»(۴)«یک آدمخوار به ندرت آدمیان را تحقیر میکند.» (استانیسلاو یِرژیلِتْس)
🔸 یکی از افراد بنیعنبر بر «سوّارِ» قاضی وارد شد و گفت: «پدرم مرده و من و برادرم را از خود برجای گذاشته» و دو خط کشید. آنگاه گفت: «و یک فرزند هجین [=کنیززاده]» و خطی دیگر را در کناری [و بافاصله] کشید. آنگاه پرسید: «[حال] مالالإرث چگونه تقسیم میشود؟»
سوّار گفت: «مال به سه قسمتِ مساوی تقسیم میشود.» اعرابی گفت: «فکر میکنم سخن مرا نفهمیده باشی؛ گفتم: پدرم، من و بردارم و یک فرزندِ هجین برجای گذاشته؛ چگونه هجین همچون من و برادرم ارث میبرد؟» سوّار بر سخنِ خویش تأکید نمود. پس مرد رنجیده و عصبانی رو به سوّار گفت: «به خدای سوگند، دانستم که در تو رگِ غیرعربی است.» سوّار پاسخ داد: «در پیشگاه خدا این به من زیانی نمیرساند.»
***
«غریبهها»یی در میان «خودیها»
سیاه، برده، غریبه
🔸 در عربستان جاهلی، از جمله سه چیز بود که میتوانست موجب طرد و تبعیض جدّی باشد: غریبه (و خارجی) بودن، برده بودن و سیاه بودن؛ و بلال هر سه را داشت. پیامبر(ص) بلال را اذانگو قرار داد. در اوقات پنجگانهی نماز، صدای او طنینانداز بود و با ندای او مردم در مسجد و جماعت حاضر میآمدند. حتی اِشکال در گویشِ او (و طعنِ برخی در این مسأله)، مانع از این نمیشد که پیامبر(ص) این وظیفه را به دیگری واگذارد. و چون کسانی گفتند که این چه مؤذنی است که «شین» را «سین» تلفظ میکند، پیامبر فرمود: «سینِ بلال بهتر از شینِ آنهاست.» (۵)سخن پیامبر(ص) چه بسا که علاوه بر معنای اصلیِ «شین» (یکی از حروف الفبا)، اشارهای به لفظِ «شَیْن» (به معنای عیب و زشتی) نیز داشته باشد.
«کلاغ سیاه»
🔸 از جمله اسباب نزولی که برای آیهی ۱۳ حجرات نقل شده این است: زمانی که فتح مکه رخ داد، پیامبر(ص) بلال را فرمود که بر بام کعبه رود و اذان گوید. چون بلال بر بام کعبه رفت و به صدای بلند اذان گفت، عتاب بن اسید گفت: «الحمدلله که پدرم پیش از دیدن چنین منظرهای مرده است». حارث بن هشام گفت: «شگفتا! این بردهی حبشی مأمور چنین کاری است؟ آیا رسول خدا کسی جز این کلاغ سیاه را پیدا نکرد؟» سهیل بن عمرو گفت: «[باکی نیست؛] خدا هر چیزی را که به خشم آوردش تغییر خواهد داد.» ابوسفیان گفت: «من چیزی نمیگویم، چرا که اگر حرفی بزنم، آسمان بر آن شهادت داده و زمین از آن [به محمّد] خبر خواهد داد.»
جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و وی را از سخنان آنها آگاه ساخت. پیامبر ایشان را طلبید و از صحبتهایشان پرسش کرد و آنها بدان اعتراف نمودند. آنگاه این آیه نازل شد: «یا ایها الناس إنّا خلقناکم من ذکر و اُنثی و جعلناکم شعوباً و قبائلَ لتعارفوا إنّ اکرمکم عند الله أتقاکم اِنّ الله علیمٌ خبیرٌ.» (۶)«ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت مّلت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. بیتردید خداوند دانای آگاه است. (حجرات، ۱۳)
«حدّ خودت را بشناس!»
🔸 سلمان فارسی از بین حلقهی قریش که در نزدیکیِ پیامبر(ص) بودند میگذشت که مردی از آنان رو به او کرد و گفت: «حَسَب و نَسَب تو چیست؟ چگونه به خود اجازه میدهی که از میان ما عبور کنی؟»
سلمان رو به او کرد و به او خیره شد. آنگاه گریست و گفت: «از حسب و نسب من پرسیدی. من از نطفهای آفریده شدهام و امروز در اندیشه و عبرتآموزیام. فردا نیز مردهای گندیده خواهم بود و چون نامهی اعمال گشوده شود و ترازو برپاگردد و مردم را برای داوری فراخوانند و نامهی اعمال در ترازوی سنجش نهاده شود، اگر کفّهی اعمال سنگینتر باشد، مردی شریف و کریم هستم و اگر کفّهی اعمال سبکتر آید، مردی پست و ذلیل؛ این است حسب من و حسب تمام افراد بشر.»
پیامبر(ص) چون شنید فرمود: «سلمان راست گفت. هر کس میخواهد به مردی نگاه کند که قلبش نورانی شده، به سلمان بنگرد.» (۷)سلمان در امر ازدواج نیز مورد تبعیض (نژادی) قرار میگرفت و این برخورد اعراب را تعصب جاهلی میدانست. جالب اینکه ستمگران برای توجیه تبعیضهای خویش، سخنانی باژگونه را به سلمان نیز نسبت دادهاند؛ از جمله اینکه میگویند: «در یکی از سفرها که گروهی از صحابه حضور داشتند، از سلمان خواستند تا نماز را به او اقتدا کنند. سلمان گفت: ما [موالی یا عجمها] نه امامت بر شما را در نماز میپذیریم و نه با زنان شما ازدواج میکنیم؛ همانا خدا ما را بهوسیلهی شما هدایت کرده است.» و همچنین روایت کردهاند که «سلمان گفت: ما شما (نژاد عرب) را به واسطهی فضل رسول خدا(ص) بر خود مرجّح میداریم و با زنانتان ازدواج نمیکنیم.»
راه گم کرده بودم
🔸 نقل شده است که سلمان با عدهای از قریش در مسجد نشسته بودند. آنها نَسَبِ خویش را برمیشمردند تا رسیدند به سلمان. عمر بن خطاب گفت: «پدر و مادر و اصل و نسب خود را بیان کن.» سلمان گفت: «من فرزند بندهی خدا هستم. ره گم کرده بودم؛ خداوند به واسطهی محمد هدایتم کرد. نیازمند بودم؛ به دست محمد بینیازم کرد. برده بودم؛ توسط محمد آزادم نمود. این است اصل و نسب من.»
چون پیامبر(ص) وارد مسجد شد و این ماجرا برای ایشان بازگو شد، فرمود: «ای قریشیان، حسب و نسبِ انسان به دین اوست؛ مروّتش به خُلقِ [نیکوی] او، و ریشه و اصالتش به خرد او. خداوند عزّوجلّ میفرماید: ای مردم، ما شما را از مردی و زنی آفریدیم، و شما را به صورت تیرههای گوناگون و قبیلههای مختلف قرار دادیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.[حُجُرات، ۱۳]»
عهد فراموششده
🔸 در «پیمان برادری»ِ معنادار و باشکوهی که پیامبر اکرم(ص) در میان مسلمانان برقرار نمود، سلمان فارسی با ابوالْدُردای عرب، بلال سیاهپوست با ابوریحه خثعمی (که همپیمان انصار و سفیدپوست بود)، و زید بن حارثه (که بردهای آزادشده بود) با حمزه (عموی پیامبر(ص)) برادر اعلام شدند.
🔸 شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد که مردم میگویند کسی که عربنژاد و یا بندهای عربنژاد و آزادشده نباشد، پست و بیمقدار است. […] امام فرمود: «سبحان الله! آیا سخن پیامبر را نشنیدهای که فرمود: «من سرپرستِ کسی هستم که بیسرپرست باشد، و سرپرستِ هر مسلمانیام؛ عرب باشد یا عجم»؟ پس کسی که رسول خدا سرپرست [=مولای] او باشد آیا از رسول خدا نیست؟ و بهمنزلهی نَفْسِ او نیست؟»
🔸 امام صادق(ع) میفرمایند: «هر که تعصب بورزد، و یا بهخاطرِ او و با تأییدش تعصب ورزیده شود، از جرگهی اهل ایمان خارج میشود.»
***
آلودگی نژادی!
🔸 ابن رشد گوید: «سفیان ثوری و احمد بن حنبل (از فقهای اهل سنّت) گفتند: زن عرب نمیتواند با موالی ازدواج کند، و ابوحنیفه (از فقهای اهل سنّت) و یارانش گفتند: زن قریشی حق ندارد جز با مردِ قریشی ازدواج کند، و زن عرب حق ندارد جز با مردِ عرب ازدواج کند.»
محیالدین نوری پنج شرط برای «کُفْوْ بودن» در ازدواج برمیشمرد که یکی نسب و نژاد است: «مرد عجم همطرازِ زن عرب، برای ازدواج، نیست.» آلوسی نیز در تفسیر خود نسب و نژاد را در کُفو بودن معتبر میداند.
حتی در بهشت!
🔸 اصمعی گوید: «شنیدم یک اعرابی به دیگری میگوید: «آیا به نظر تو، این مردانِ عجم، در بهشت با زنانِ ما [اعراب] ازدواج میکنند؟» آن دیگری گفت: «به خدای سوگند، معتقدم که آنها با اعمال صالح خود به چنین چیزی دست خواهند یافت.» پس آن نخستین گفت: «به خدای سوگند، حاضریم قبل از آن در این راه فدا شویم.»
🔸 از علی(ع) پرسیدند آیا بر موالی جایز است که با زنان عرب ازدواج کنند؟ فرمود: «آیا جانتان برابر باشد و ازدواجتان نابرابر؟!» (۸) در اصل عبارت، کلمات به کار رفته برای جان و ازدواج به ترتیب «دماء» و «فَرْج» است.
🔸 پیامبر اکرم(ص) زنان عرب را برای موالی خواستگاری مینمود، و با یارانش-هرچند که موالی یا غیرعرب باشند- مشورت میکرد؛ از جمله مشورت با اصحاب در جنگ احزاب و پذیرفتهشدنِ پیشنهاد سلمان فارسی برای استفاده از خندق.
🔸 رسول خدا(ص) ضباعه، دختر زبیر بن عبدالمطلب، را برای مقداد (فرزندخواندهی اَسوَد) خواستگاری (و عقد) نمود؛ همچنین زینب، دختر عمهی خود، را برای زید بن حارثه (بردهی آزادشده)، و نیز زُلفا دختر زید بن لبیب (که از اشراف بود) را برای جویبر سیاهپوست و فقیر.
امام صادق(ع) میفرمایند: «هدف رسول خدا این بود که تساوی مؤمنان در ازدواج را تبدیل به یک فرهنگِ [شامل و گسترده] نمایند تا مردم به ایشان تأسّی کنند و بدانند که بهترینها، باتقواترینها هستند.»
نَسلت را خراب کردی!
🔸 امام سجاد(ع) کنیزی را آزاد کرد و با او ازدواج کرد. جاسوسها در این مورد به خلیفه، عبدالملک بن مروان، اطلاع دادند. وی نامهای به امام نوشت بدین مضمون:
«مطلع شدهام که با کنیزی ازدواج کردهای و حال آنکه میدانستی در قریشْ همترازِ تو وجود دارد تا با ازدواج با آنها و دامادیشان، مَجد و عظمت یابی و دارای فرزندی قریشی شده و شرافتمند گردی. [اما با این کارت] به خود و فرزندانِ بعد از خودت بها ندادی! والسلام»
امام در پاسخ به او نامهای نگاشت: «نامهات را دریافت کردم. به خاطر ازدواج با کنیزم مرا مورد عتاب قرار دادهای و گمان میکنی ازدواج با زنان قریشی موجب مجد داماد و تولد فرزندانِ نخبه میشود. […] بدان که خداوند بهواسطهی اسلام، فرودست را عزیز کرده، کاستی را تمامی بخشیده و ملامتهایی چنین [بهواسطهی تبعیض و خوارداشتِ نژاد] را از میان برده است. این عیبانگاشتنها و ملامتها برای [روزگار] جاهلیّت است.»
چون عبدالملک پاسخ امام را خواند به اطرافیان خود گفت: «کاری که انجاماش مردم را پست میکند، جز به شرافتِ او نمیافزاید! [او از طریقِ آنچه مردم را پایین میآورد، بالا میآید!]» (۹)مادر هفت تن از امامانِ شیعه، «کنیز» بوده است و مادرِ یک امام دیگر نیز کنیززاده. (برای دیدنِ تفصیلِ بیشتر بنگرید به «دین و برابری انسانی»، رسول محمدجعفری، صص ۱۳۱-۱۲۹ )
***
«خدای خودمه!»
(نژادپرستی در اعمال و عبادات دینی)
مبادا قرآن را دریابند!
🔸 طه حسین (مورخ و اندیشمند مصری)، ضمن دفاع از عثمان، نامهای از عثمان را که میپندارد رمز تحلیلِ وقایع جامعهی اسلامی پس از اوست، نقل میکند. در این نامه عثمان مردم را از سه چیز بیم و زنهار میدهد: اول رفاهطلبی در تموّل مالی (۱۰)برای مشاهدهی اوجگیریِ رفاهطلبی (با ثروتهای بادآوردهای که غیرعادلانه تقسیم میشد) در دورهی خلفا، از جمله بنگرید به رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام جلد دوم: تاریخ خلفا.، دوم فرزندان اعراب از زنان ایرانی و رومی که مبادا جامعهی عربی را به فساد بکشانند، و سوم اینکه عرب بادیهنشین و عجمها قرآن بخوانند.
🔸 شعبی، قاضی عبدالعزیز بود. وی از مسجد بیزار شده بود چنان که میگویند از آن بیش از زبالهدان تنفر داشت. علتِ این بیزاری، نماز گزاردنِ موالی در مسجد بود. سرانجام شعبی، موالی را مجبور کرد تا مسجدی مخصوص خودشان بسازند و در آن نماز بگزارند، و آن را مسجدِ موالی نامیدند.
آیا پیام را شنیدید؟
🔸 پیامبر(ص) در خطبهای که درحجة الوداع ایراد کرد، بر مساوات تاکید نمود و فرمود: «ای مردم، پروردگارتان یکی است و پدرتان [نیز] یکی است. همهی شما از آدم(ع) هستید و آدم(ع) از خاک؛ «در حقیقت گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست» [حجرات ۱۳] و عربی را بر غیرعربی برتری نیست مگر به تقوا. آیا [این حقیقت را به روشنی] ابلاغ کردم؟» گفتند: «آری.» فرمود: «حاضران به غایبان برسانند.»
پیشوایان خودشیفتگی و نابرادری
🔸 امیرالمؤمنین در خطبهای بلند که در نفی تکبر است و تعصب، آثار و عواقبِ خودبرتربینی و به اصل و نسب و قدر نازیدن را خاطرنشان میکند و عواقبِ جدایی دلها و نابرادری در جامعه را هشدار میدهد. از این خطبه است: «کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورْد، و بر آدم به آفرینشِ خود نازید، و به ریشهی خود [که آتش بود] بر او تعصب ورزید.(۱۱)امام صادق(ع) میفرماید: «اولین کسی که قیاس کرد، ابلیس بود. پس راه خطا پیمود آنگاه که خداوند او را به سجدهی آدم امر نمود. او گفت: «من برتر از او هستم؛ مرا از آتش خلق نمودهای و او را از گِل.» این دشمن خدا پیشوای متعصّبان و پیشروِ متکبّران است. […] پس آتشِ عَصَبیّت و کینههای جاهلیّت را که در قلبهایتان جای گرفته و پنهان مانده خاموش سازید. […] همچون قابیل که بر فرزند مادرش [=هابیل] کبر ورزید نباشید که بیهیچ فزونیای که خدا در او نهاده باشد، خودبزرگبینی او را در ورطهی حسادت افکند، و عصبیّتْ آتش خشم را در دلش برافروخت و شیطان بادِ کبر در دماغش دمید؛ همان که خداوند به دنبالش پشیمانی قرار داد، و گناه هر قاتلی را، تا روز قیامت، بر گردنِ او نهاد.»
«هان! حذر کنید! حذر کنید از پیروی و فرمانبُرداری از سران و بزرگانتان که به اصل و حَسَبِ نازیدند و به نیاکان و نژادِ خودْ رفعت جُستند، و چیزی را که عیب میشمردند به پروردگار خود نسبت دادند (۱۲)ابن ابی الحدید، در «شرح نهجالبلاغه»اش، در توضیح این عبارت میگوید: «یعنی «به زعم خود به خداوند نسبت ناروا دادهاند» و از این قبیل است که با تفاخر به کسی بگویند: «ما عرب هستیم و تو عجم!» این چنین نسبتدادنها [و حقیر شمردنها]، نسبتدادنِ عیب به خداوند [خالق نژادهای بشر] است و نه به انسانها؛ و آن گناهی است بس عظیم.»، و نعمتی را که خدا ارزانیشان داشته بود انکار کردند تا با حکم و قضای الهی به ستیزه برخیزند، و بر نعمتهای او غلبه جویند! اینان شالودهی تعصب جاهلی، و پایههای ستونهای فتنه، و شمشیرهای تفاخر جاهلیتاند.»
«اگر خداوند بنا داشت که به احدی از بندگانش رخصتِ کبر ورزیدن دهد، همانا به پیامبران و اولیایش چنین اجازتی میداد، ولی خداوند سبحان تکبّر را بر ایشان ناخوش داشت، و فروتنی را برای آنها پسندید؛ پس گونههای خویش را [در سجادهی عبادت] بر زمین نهادند و چهرههای خویش را بر خاک مالیدند، و بالهای مهربانیِ خود را به فروتنی، در برابرِ مؤمنان گستردند.»
نهجالبلاغه، خطبهی ۱۹۲ (خطبهی قاصعه)
***
نابرابری در جایگاه اجتماعی
پیوندهای دوزخی
🔸 مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، من فلانْ پسرِ فلانم، و [از سر فخرفروشی و برتریجویی] تا نُه تن از پدرانِ خود را برشمرد. رسول خدا(ص) به او فرمود: «بدان که تو دهمینِ آنانی در دوزخ.»
زیر پای پیامآورنده
🔸 پیامبر اکرم(ص) در روز فتح مکه، در خطبهای چنین فرمود: «ای مردم، خداوند تکبّر و فخرفروشیِ [دورانِ] جاهلیت و افتخار کردن به پدران را در میان شما بیاعتبار ساخت و از شما این آلودگیها را زُدود. آگاه باشید: شما همه از آدم(ع) هستید و آدم(ع) از گِل. آگاه باشید، برترین بندگان خدا، بندهای است که تقوای الهی داشته باشد. […] هر کس را که عملش پایین آوَرَد، نَسَبش بالا نمیبرد. آگاه باشید، تمام خونهایی که در جاهلیّت ریخته شده است و کینه و دشمنی، زیر پای من است تا روز قیامت.»
سرآغاز هلاکت اجتماعی
🔸 زنی از اشراف سرقت کرده بود و این امر ثابت شده بود. پس پیامبر فرمان به مجازات او داد. عدهای نزد حضرت آمدند و تلاشکردند تا وساطت کنند و از اجرای حکم بازدارند. رسول خدا(ص) بر یکسان بودنِ همه در برابر قانون تأکید کرد و فرمود: «آنها که پیش از شما بودند به سبب چنین تبعیضهایی هلاک شدند، زیرا حدود [و مجازاتها] را بر فرودستان اجرا میکردند و اشراف و بزرگان را رها میساختند.»
🔸 زنی از قبیلهی بنیمخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اُسامه بن زید تلاش کرد تا با شفاعت خود جلوی اجرای حکم را بگیرد. پیامبر اکرم(ص) او را به شدت از این کار پرهیز داد و فرمود: «آنها که پیش از شما بودند به این سبب هلاک شدند که حدود [و مجازاتها] را دربارهی فرودستان اجرا میکردند اما اشراف و بزرگان را معاف میداشتند و رها میکردند. به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند که اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود، دست او را قطع میکردم.»
همه زیر سایهی خداوند
🔸 رسول خدا(ص) فرمود: «کسی به غلامش یا کنیزش نگوید: بندهی من و کنیز من. بلکه بگوید: یار من، یاور من. و غلامی به صاحبش نگوید: ارباب من، آقای من. بلکه بگوید: بزرگ من، سرور من؛ زیرا شما [ارباب و بنده، همگی،] مملوک و بندهاید و اربابِ همهی شما خداوند است.»
🔸 در عصر اُمویان و عباسیان احادیثِ زیادی در فضیلتِ زبان عربی و خوارداشتِ سایر زبانها، جعل شده بود؛ از جمله «زبان بهشتیان و ساکنانِ آسمان [=ملائک] و آنها که برای حسابرسی در برابر خدا میایستند، عربی است» یا «کسی که به فارسی صحبت کند، پستیِ او فزونی گیرد و جوانمردیاش نقصان پذیرد» و یا «منفورترین زبان نزدِ خداوند، فارسی است، و شیطان به زبانِ خوزی(۱۳)زبان مردم خوزستان؛ از خانوادهی زبانهای ایرانی، که در روزگاری، پادشاهان و اشراف ایران، در خلوتها و فضاهای خصوصیشان به آن زبان سخن میگفتهاند.سخن میگوید و دوزخیان به زبانِ بخارایی. اما بهشتیان به زبان عربی تکلّم میکنند.»
🔸 عباد بن عبدالله اسدی گوید: روز جمعه علی(ع) خطبهای ایراد میکرد. من و ابن صوحان نیز حضور داشتیم. اشعث وارد شد و از میان حاضران عبور کرد و گفت: «ای امیر مؤمنان، این سرخرویان [=عجم و موالی] را از ما به خود نزدیکتر نمودهای. اینها مانعِ نزدیکیِ ما به شما میشوند.» امام در خشم شد و ابن صوحان به من گفت: «ما را چه به این (اشعث)! وانگهی امروز چیزی بر عرب آشکار خواهد شد که در تاریخ باقی بماند!» علی(ع) فرمود: «کیست که از طرفِ من عذرِ این ضیاطره [=اشخاص هیکلدارِ بیادب و بیمایه] را بخواهد؛ اینان چون درازگوشی که بر خاک میغلتد، در بسترِ خود غنودهاند و غلت میخورند؛ آیا اینها را بر گروهی که با ذکر خدا شب را به صبح میرسانند برتری دهم؟ مرا میفرمایید که ایشان را طرد کنم تا در زُمرهی اهل ستم باشم؟»(۱۴)«و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان میخوانند- در حالی که خشنودیِ او را میخواهند- مران. از حسابِ آنها چیزی بر عهدهی تو نیست، و از حسابِ تو [نیز] چیزی بر عهدهی آنها نیست، تا ایشان را برانی و از ستمکاران باشی. و بدین گونه ما برخی از آنها را به برخی دیگر آزمودیم، تا بگویند: «آیا اینان هستند که از میان ما، خدا بر ایشان منّت نهاده است؟» آیا خدا به سپاسگزاران داناتر نیست؟» انعام، آیات ۵۲ و ۵۳.نیز بنگرید به هود ۳۱-۲۷ و کهف ۲۸.
🔸 علی(ع) در عهدنامهای که برای مالک اشتر نوشت، آنگاه که او را به حکومت مصر میگماشت، میفرماید: «پوششی از مهربانی به شهروندان، و دوستیِ آنان، و رفق و مدارایی به ظرافت در حقِ ایشان، بر دل بپوشان. و هرگز مباد که بر سر ایشان درّندهای شکاری باشی که خوردنشان را غنیمت شماری، که آنها دو دستهاند: یا برادرِ ایمانیِ تو، و یا همانند تو در آفرینش.»
«[…] باید دوستداشتنیترینِ کارها نزد تو کاری باشد که نه از حق تجاوز کند و نه از ادای آن فروماند؛ [و کاری که] در جهتِ دادگری از همه کارْ فراگیرتر و همگانیتر، و خشنودیِ شهروندان را شاملتر بود. که خشمِ تودهی مردم، خشنودیِ خاصّان را بیارزش و ناچیز گرداند، و خشمِ خاصّان در صورتِ خشنود بودنِ تودههای مردم اهمیت و زیانی ندارد. به هنگامِ فراخیِ زندگی، سنگینیِ بارِ خواص بر والی از همهی مردم بیشتر است، و در روزگار گرفتاریْ یاریِ آنها از همه کمتر. این خواص و نزدیکاناند که عدل و انصاف را ناخوشتر دارند؛ چون درخواست کنند، پایفشارندهتر و پُرچانهترند، و چون به ایشان عطا کنند از همه کمسپاستر، و چون [بنا به عدالت و مصلحتی] به ایشان ندهند از همه دیرتر عذر پذیرند، و در سختیهای روزگار بیصبرتر از همگان. و همانا آنان که دین را پشتیباناند، و موجبِ گردآمدن و انبوهیِ مسلمانان، و آمادهی پیکار با دشمنان، تودهی مردماناند.» (نهجالبلاغه، نامهی ۵۳)
🔸 پس از آنکه مردم با علی(ع) بیعت نمودند، در خطبهای پس از ستایش نمودنِ خداوند، فرمود: «ای مردم، آدم(ع) بنده و کنیز از خود بر جای نگذارده است. همهی مردم «آزاد» هستند. […] من میان سیاه و سفید هیچ تبعیضی قائل نیستم.»
مروان بن حَکَم به طلحه و زبیر گفت: «خطابش به شما دو نفر است.»(۱۵)مروان که در اینجا طلحه و زبیر را بر علیه علی تحریک میکند، کمی بعد، در جنگ جمل با ایشان و عایشه همراه میشود. اما در همین جنگ به علت کینهای که از طلحه (به علت مشارکتاش در قتل عثمان) به دل دارد، به صورت پنهانی و غافلگیرانه، او را با پرتابِ تیری به قتل میرساند. امام سپس بیتالمال را به مساوات تقسیم کرد و سهم هر کس سه دینار شد. یکی از انصار به سهم برابر خود و یکی از موالی اعتراض کرد. امام فرمود: «من در کتاب خداوند نگریستم: فرزندان اسماعیل را برتر از فرزندانِ اسحاق ندیدم.»
ابن ابیالحدید میگوید: «علی بن ابیطالب سرشناس را بر گمنام و عرب را بر عجم برتری نمیداد و با رؤسا و اُمرای قبایل تسامح نمیکرد و همین امر از عمده دلایل کنارهگیریِ [بسیاری از] اعراب از ایشان بود.» (۱۶)امام در پاسخ به نامهای از برادرش عقیل، مینویسد: «[…] قریش را بگذار تا در گمراهی بشتابند و در اختلاف و جدایی به هر سو برانند و سرکش در بیابان سرگردانی بمانند؛ که اینان برای جنگ با من همدست شدند؛ همچنان که پیش از من در جنگ با رسول خدا(ص) متّفق گشته بودند. […] فراوانیِ مردم پیرامونم بر عزّتِ من نیفزاید، و پراکندگیِ آنها از گِردم مرا هراسان ننماید. و مپندار که پسر پدرت- اگرچه مردم واگذارندش- خود را زار و زبون نماید، و یا سُست به زیر بار ستم درآید، و یا رامْ مهارِ خود را به دستِ کِشنده بگذارد، و یا پشتِ خود را برای سواریِ هر که خواهد، خم سازد. لیکن او چنان است که آن مرد از بنیسلیم گفته: پس اگر از من پُرسی چگونهای؟، بیشک شکیبایم و استوار در سختیِ روزگار. بر من دشوار است که اندوهی بر چهرهام ببینند تا دشمن شادی و سرزنش کند و دوست اندوهناک گردد.» (نهجالبلاغه، نامه ۳۶)
من و این کارگر
🔸 هنگامی که طلحه و زبیر از علی خواستار امتیاز و زیادتی نسبت به دیگران شدند، به ایشان فرمود: «آیا سابقهی شما [در اسلام] بیشتر است یا سابقهی من؟» گفتند: «سابقهی تو.» فرمود: «آیا من در خویشاوندی به پیامبر(ص) نزدیکترم یا شما؟» گفتند: «تو.» فرمود: «آیا رنج کشیدنِ شما برای اسلام سنگینتر بوده یا رنجکشیدنِ من؟» گفتند: «رنجکشیدنِ تو.» فرمود: «پس [بدانید که] به خدای سوگند من و این کارگر در یک مرتبه قرار داریم» (و با دست به آن که به کاری گماشته بودش اشاره کرد.)
***
نابرابری اقتصادی
(نژادپرستی در تقسیم ثروتهای عمومی)
🔸 در کتاب المغنی آمده است: «در سیرهی عُمَر مشهور است که زمانی که بیتالمال فراوان گردید، سهم هر مسلمانی را معین نمود: مهاجرانِ حاضر در جنگِ بدر پنج هزار درهم، انصار حاضر در جنگِ بدر پنج هزار درهم، حاضران [=اسلامآورندگان پس از] صلحِ حدیبیه سه هزار درهم و حاضران در فتح مکه دو هزار درهم.»
و ابن ابیالحدید گوید: «بدان که این مسأله [=حق برابر یا نابرابر مردم در بیتالمال] یک قضیهی فقهی است و رأی علی و ابوبکر در این قضیه یکی است و آن تساوی مسلمانان در تقسیم فیء و صدقات است، و شافعی هم همین رأی را انتخاب کرده است. اما عمر هنگامی که به خلافت رسید، بعضی از مردم را بر بعضی دیگر ترجیح و امتیاز بخشید؛ از جمله: آنها را که سابقهی بیشتری در اسلام داشتند بر کمسابقهترها؛ مهاجران قریش را بر دیگر مهاجران؛ همهی مهاجران را بر انصار؛ عرب را بر عجم؛ و آن که نسبش کاملاً عربی باشد را بر آنکه نسبش خالص نباشد.»
🔸 پس از قتل عثمان، مردم در مسجد رسول خدا(ص)، با علی(ع) بیعت نمودند. امام خطبه خواند و از جمله فرمود که بر اساس سیرهی رسول خدا(ص) عمل خواهد کرد و اموال را یکسان تقسیم خواهد نمود، و هیچ کس را بر دیگری ترجیح نخواهد داد. سپس فرمود: «فردا نزد من حاضر آیید تا اموال موجود را میان شما تقسیم کنم؛ عرب و عجم، فارغ از آنکه در گذشته مشمول دریافت سهم بودهاید یا محروم از آن، جملگی حاضر آیید.»
🔸 علی(ع) در برابر مردم، که برخی رنجیده از مساوات او بودند و برخی خرسند به آن، بر منبر رفت و پس از بهجایآوردنِ حمد و ثنای خداوند فرمود: «آگاه باشید! سوگند به خداوند که درهمی از بیتالمال را تلف ننمودم. […] آیا نمینگرید که از خود نیز دریغ نموده و به شما عطا میکنم؟» عقیل [برادر امام] او را خطاب قرار داد و گفت: «من را با سیاهپوست مدینه برابر میانگاری؟» فرمود: «خاموش باش! آیا کسی جز تو نبود که زبان به اعتراض بگشاید؟ بدان که برتری [ـِ واقعی] در دین و تقواست و نه چیز دیگر [و آن را هم خداوند به رحمت و هدایت خویش، ارج و فضل مینهد و نه حاکم به نابرابری در توزیع مال و مواهب عمومی].»
🔸 هنگامی که برخی، امام علی(ع) را سرزنش کردند که چرا بیتالمال را به طور مساوی میان مردم تقسیم میکند و سابقهی مقام و جایگاهِ اشخاص را لحاظ نمینماید [و همچون معاویه برای جذب صاحبان قدرت و نفوذ، به خواص بذل و بخشش نمینماید تا ایشان را برای خود نگه دارد] فرمود:
«آیا به من فرمان میدهید که با ستمکردن به کسانی که حاکمِ آنها شدهام، پیروزی بجویم؟ به خدای سوگند که تا [زندهام و] شب و روز برقرار است و ستارگان از پیِ هم طلوع و غروب میکنند، به چنین کاری دست نمیزنم. اگر مال از آنِ خودم بود، آن را به طور مساوی مساوی تقسیم میکردم؛ تا چه رسد به این اموال که از آنِ خداست.»
🔸 ابن عباس در نامهای به امام حسن(ع) نوشت: «تو میدانی که «مردم» به این دلیل از پدرت روی گرداندند و به سوی معاویه گراییدند که او بین آنها در غنیمت و خراج و مستمریِ بیتالمال به مساوات عمل میکرد.»
🔸 علی(ع) میفرماید: «چنان که رسول خدا یکسان تقسیم میکرد، من نیز چنین کردم، و نگذاشتم که اموال در دستِ اغنیاء دستبهدست بگردد(۱۷)«[این تقسیم مال به صورت عادلانه، که رسول خدا شما را میفرماید،] بدان جهت است که این اموال میان توانگران شما دستبهدست نگردد.» (حشر، ۷) [و دیگر مردمان محروم مانند].»
«ما به خداوند خیلی لطف کردهایم»
🔸 علی(ع) در خطبهای برای مردم، فرمود: «شما بندگان خدایید، و مال مالِ خداست؛ میان شما یکسان تقسیم میشود و هیچ کس در آن سهمی بیش از دیگری ندارد. و البته پرهیزگاران را در نزد خدای- در فردای قیامت- بهترین جزا و نیکوترین پاداش خواهد بود. خدا دنیا را مزد و پاداشِ پرهیزگاران قرار نداده است «و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است.» [آلعمران ۱۹۸] و چون فردا شود- انشاءالله- در هنگام بامداد نزد ما آیید […].»
پس صبحِ فردا او آمد و مردمان آمدند؛ مال را برگرفت و به منشیِ خود، عبیدالله بن ابیرافع، فرمود: «از مهاجرین شروع کن و آنان را فراخوان، و به هر یک که حاضر باشد، سه دینار بده. سپس با انصار نیز چنین کن، و بعد به آنها که حاضر نشدهاند، از سرخ و سیاه، نیز همین مقدار را بده. […] و چون گروهی از وی در این باره گِله کردند که چرا مردم را در تقسیمِ مال مساوی قرار میدهد و از سیرهی سیاسیِ بعضی سیاستمداران و شاهان و حکّام در این مورد پیروی نمیکند، فرمود: «[…] این کتاب خداست در میان ما، و عملکردِ رسول خدا و سیرهی او در یادِ ما هست، و جز نادانِ لجوجِ منکرِ حق کسی دیگر از آن بیخبر نیست. خدای متعال فرموده است: «ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را به صورتِ تیرههای گوناگون و قبیلههای مختلف قرار دادیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» [حُجُرات ۱۳]». سپس به بانگ بلند گفت: «از خدا پیروی کنید و از رسول [او](۱۸)«خداوند به شما فرمان میدهد که سپردهها [و امانات] را به صاحبان آنها رد کنید؛ و چون میان مردم داوری کنید، به عدالت داوری کنید. در حقیقت، نیکو چیزی است که خدا شما را به آن پند میدهد. خدا شنوای بیناست. / ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید. پس هر گاه در امری اختلاف نظر یافتید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید. این بهتر و نیکفرجامتر است. / آیا ندیدهای کسانی را که میپندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آوردهاند، [با این همه] میخواهند داوری میانِ خود را به سوی طاغوت ببرند؛ با آنکه قطعاً فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند، و[لی] شیطان میخواهد آنان را به گمراهیِ دوری دراندازد. / و چون به ایشان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر [او] بیایید»، منافقان را میبینی که از تو سخت روی برمیتابند.» (نساء ۶۱-۵۸) و اگر [از حق] روی بگردانید، بیتردید خداوند کافران را دوست نمیدارد.» آنگاه فرمود: «ای گروه مهاجران و انصار، آیا با مسلمانیِ خود بر خدا و رسولِ او منّت مینهید؟ «بلکه خدا بر شما منّت دارد که شما را به ایمان هدایت کرده است، اگر [در ادعای ایمان] راستگو باشید»[حجرات ۱۷].»(۱۹)«ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت مّلت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. بیتردید خداوند دانای آگاه است. / برخی از بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید اسلام آوردیم» و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید، از [ارزشِ] کردههایتان چیزی کم نمیکند. خدا آمرزندهی مهربان است.» / در حقیقت مؤمنان کسانیاند که به خدا و پیامبر او گرویده و [دیگر] شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردهاند؛ اینان اند که راستکردارند. / بگو: «آیا خدا را از دین[داریِ] خود خبر میدهید؟ و حال آنکه خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است میداند؛ و خدا به همه چیز داناست. / از اینکه اسلام آوردهاند بر تو منّت مینهند. بگو: «بر من از اسلامآوردنتان منت مگذارید، بلکه [این] خداست که با هدایت کردنِ شما به ایمان، بر شما منت میگذارد، اگر راستگو باشید.» (حجرات ۱۸-۱۳)
***
در پیشگاه پروردگار واحد
🔸 زید بن علی بن الحسین(ع) در مجلسی نزد خلیفه، هشام بن عبدالملک، حاضر بود. هشام به او گفت: «تو آن کسی هستی که خود را شایستهی خلافت میدانی و بدان امیدواری؟ تو را چه به خلافت ای بیمادر؟ آیا جز این است که تو فرزند کنیزی هستی؟» زید گفت: «من کسی را پیش خدا، در مرتبه و منزلتْ بالاتر از پیامبری که برانگیخته شده نمیدانم […] و آن کس اسماعیل فرزند ابراهیم و هاجر کنیز است. ای هشام، آیا نبوّت نزد خدا جایگاهش رفیعتر است یا خلافت؟»
🔸 «ای مردم، از پروردگار خود پروا داشته باشید [و حقوق یکدیگر را پاس دارید]؛ همان کسی که [همهی] شما را از یک تن [و سرشتی] واحد آفرید و همسرش را از نوع او خلق کرد، و از آن دو مردان و زنان بسیاری را [آفرید و در زمین] پراکنده ساخت. آری، پروا نمایید از خداوندی که به نامِ او از یکدیگر درخواست میکنید، و زنهار حقوق «خویشاوندان» را پاس بدارید. همانا خداوند نگاهدار و مراقب شما [و کردارهایتان] است.» [نساء ۱]
تفاوتها، جفت میسازند یا دشمن؟
🔸 «و از نشانههای او آن است که شما را از خاک [مرده و بیجان] پدید آورد. پس آنگاه انسانهایی شُدید که [برای زندگی] در همه جا پراکنده میشوید.
و از نشانههای او این است که برای شما از نوع و سرشت خودتان جفتهایی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید، و در میان شما اُلفت و رحمت برقرار ساخت. همانا در این نشانههاست برای مردمی که میاندیشند. و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف رنگها و زبانهای شماست. به یقین در این نشانههاست برای دانشوران.» [روم ۲۲-۲۰]
دلخوش به آنچه داریم
🔸 «و [ای مردم،] به یقین این است نوع شما که همه یک امّت هستید، و منم پروردگار شما، پس پروای مرا داشته باشید. ولی [مردم] دین و کتابشان را قطعهقطعه کردند [و هر کدام به آیینی شدند و] هر گروهی به آنچه که نزد خویش دارد، دلخوش است.» [مؤمنون ۵۳-۵۲]
دریغ کردن از خویشتن
🔸 «هان، اینک شمایید آن کسانی که برای انفاق در راه خدا فراخوانده میشوید؛ ولی از میان شما گروهی بخل میورزند؛ و هر کس که [از دهش در راه خدا] بخل ورزد، جز این نیست که نسبت به خویش [در خیر و نیکی] بخل ورزیده است. وگرنه خداوند بینیاز و غنی است و شما نیازمند هستید. و اگر روی برتافتید، [خداوند] مردمی غیر از شما را جایگزینتان میکند، و آنها همچون شما نخواهند بود.» [محمد(ص) ۳۸]
به قلبها مینگرد
🔸 رسول خدا فرمود: «بیگمان خداوند به نژادها، خانوادهها، بدنها و داراییهای شما نگاه نمیکند، بلکه به قلبهای شما مینگرد، و آن کسی را که قلبی صالح دارد مورد مهر و رحمت خویش قرار میدهد. و شما همگی فرزندان آدماید و محبوبترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»
و فرمود: «مردم چون دندانههای شانه برابرند.»
🔸 «پس هنگامی که در صور دمیده شود [و مردمان برانگیخته شوند]، در میانشان خویشاوندی نمیماند، و از [حال و کار] یکدیگر نخواهند پرسید. پس [آنگاه] کسانی که کردارهاشان [در ترازوی حق] وزین باشد، ایشاناند که رستگارند و سعادتمند.» [مؤمنون ۱۰۲-۱۰۱]
هیهات! هیهات!
🔸 طاووسِ فقیه روایت میکند که نیمه شبی، زیر آسمان، شاهد نیایشها و استغاثههای امام سجاد(ع) به درگاه پروردگار بوده است. میگوید: «[…] به آن حضرت نزدیک شدم و […] گفتم: «ما گنهکاران و نافرمانان باید چنین کارهایی بکنیم، نه شما که پدرت حسین بن علی(ع) است و مادرت فاطمه زهرا(ع) و جدّت رسول خدا(ص)!» حضرت رو به من کرد و فرمود: «هیهات، هیهات ای طاووس، سخن از پدر و مادر و جدّم برای من مگو؛ خداوند بهشت را برای کسی آفریده که اطاعتش کند و کار نیک انجام دهد؛ هر چند غلامی حبشی باشد. و دوزخ را برای کسی خلق کرده که او را نافرمانی کند؛ هر چند از قریش باشد. مگر نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: «آنگاه که در صور دمیده شود، آن روز میانشان نسبت خویشاوندی نباشد و از حال یکدیگر نپرسند»[مؤمنون، ۱۰۱]؟ به خدا قسم که فردای قیامت هیچ چیز به کار تو نیاید، مگر کار شایستهای که پیشاپیش میفرستی.»
***
معاشرت رهاییبخش با طردشدگان
🔸 نقل کردهاند که امام سجاد(ع) با یکی از موالی مجالست و همنشینی مینمود. یکی از قریشیها (نافع بن جبیر) به ایشان گفت: «تو با وجود اینکه برتر و والاتر از همگانی، نزد این برده میروی و با او مجالست میکنی؟» امام فرمود: «تو کسی را به من معرفی کن که مجالست با او مفیدتر باشد.» یا در روایتی دیگر فرمود: «علم هر کجا باشد، باید آن را دنبال کرد.» [و نیز طبق روایتی دیگر: «من با کسی مجالست میکنم که همنشینی با او برای دین من سود داشته باشد.]
🔸 روزی امام کاظم(ع) در راه خود با شخصی که دورگهای بود با سیما و هیئتی نازیبا، مواجه شد. امام به او سلام کرد و در کنار او زمان زیادی را به گفتوگو نشست، و اظهار حاجتی از او نمود. بعضی در شگفت شدند و به او اعتراض کردند که چرا با آن شخص مجالست کردی و از او درخواستی نمودی و حال آنکه او نیازمند به تو بود؟!
امام در پاسخ فرمود: «یکی از بندگان خداست، برادر دینی و ساکن سرزمین اسلامی است، و خداوند ما و او را به بهترین پدر (آدم(ع)) و برترین دین (اسلام) مفتخر کرده است، و چه بسا که روزگار برآمدن حاجاتی از ما را به او حواله کند [و این نه شگفت است و نه مکروهِ من و شما].»
🔸 در سیرهی امام رضا(ع) گفتهاند که وقتی سفرهای پهن میکرد، موالی و حتی دربان و مراقبانِ چهارپایان نیز با آن حضرت همسفره بودند. مردی از اهل بلخ روایت میکند که: «با امام رضا(ع) در سفر خراسان همراه بودم. یک روز مردمان را به مهمانی دعوت کرد، و خدمتگزاران، از سیاهان و غیر سیاهان، را نیز در کنار همه، بر سر همان سفره نشاند. من گفتم: فدایت شوم! بهتر نبود سفرهی اینها را جدا میکردید؟ فرمود: خاموش! که پروردگار تبارک و تعالی یکی است، و مادر یکی و پدر یکی، و پاداش مطابقِ کردارهاست.»
منابع:
- دین و برابری انسانی، رسول محمد جعفری، نشر ادیان، ۱۳۹۱.
- سلمان فارسی، سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمهی محمد سپهری، شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۸۲.
- سیرهی نبوی (جلد ۲)، مصطفی دلشاد تهرانی، انتشارات دریا، ۱۳۸۵.
- الحیاة (جلد ۵)، محمدرضا حکیمی (و محمد حکیمی و علی حکیمی)، ترجمهی احمد آرام، انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۵.
پاورقی