به یاد کاتالونیا
مردم به انقلاب و به آینده ایمان داشتند و احساس میکردند ناگهان به عصر برابری و آزادی راه یافتهاند. انسانها مثل انسان رفتار میکردند، نه پیچومهرهی ماشین سرمایهداری.
مطالعه کنید...مردم به انقلاب و به آینده ایمان داشتند و احساس میکردند ناگهان به عصر برابری و آزادی راه یافتهاند. انسانها مثل انسان رفتار میکردند، نه پیچومهرهی ماشین سرمایهداری.
مطالعه کنید...میتوانم بگویم اگر آسوپاس شوید، این است دنیایی که انتظارتان را میکشد. بعضی روزها دلم میخواهد این دنیا را جامعتر بشناسم. در حال حاضر، حس می کنم چیزی بیش از لایهی سطحی فقر را ندیدهام.
مطالعه کنید...آنچه بیش از هر چیز به انجامش تمایل داشتهام، تبدیل نگارش سیاسی به گونهای نگارش هنری بوده است. نگارش من همواره با گونهای احساس هواداری آغاز میشود؛ احساسی مانند حسِّ [خشم در برابر] بیعدالتی. هنگامی که آغاز به نوشتنِ کتابی میکنم، به خود نمیگویم «میخواهم اثری هنری بیافرینم». مینویسم چون دروغهایی وجود دارند که در پی افشای آنها هستم؛ حقایقی هستند که میخواهم توجّه همه را به آنها جلب کنم و دغدغهی اولیهام این است که گوشی شنوا بیابم.
مطالعه کنید...«رابطهی زن و شوهر نیز از این قاعده مستثنا نیست.»
مطالعه کنید...«پریدی انگشتِ این آشغالکله رو یه گاز مامانی گرفتی، ها؟… چه سگ بامزهای!»
مطالعه کنید...«اولین بار با جامِ الیاسِ نبی مست شدم. حدوداً هشتساله بودم…»
مطالعه کنید...«دنبالم کنید! کلمه به کلمه، جمله به جمله، مرگ به مرگ. تردید نکنید. همراه من در دل شب پیش آیید. پشتِ سرتان را هم نگاه نکنید.»
مطالعه کنید...«آیا توجه کردهاید که احساساتِ ما را تنها مرگ بیدار میکند؟ رفیقانی را که تازه از ما دور شدهاند، چه دوست میداریم؛ مگر نه؟»
مطالعه کنید...گفت: «این ساعت آشپزخونهمون بود…آره، فقط اینو پیدا کردم. این باقی مونده.»
مطالعه کنید...دریافت متن «چرا تو خشمویی؟» یادم نمییاد کی بود که خشم عینهو يه پودر سیاه، رو تمام جونم پاشیده شد.
مطالعه کنید...