قدم اول
معرفی و مرور فصلی از کتاب «شناخت محیطزیست؛ قدم اول»
نویسندگان: استفن کرول و ویلیام رانکین
مترجم: بهرام معلمی(۱)ترجمهی کتاب ایرادهای بسیاری دارد تا جایی که به نظر میرسد ترجمه اصلاً ویراسته نشده است. جای خالی ترجمهای مناسبتر از این کتاب که بتواند بیان روانتر و عامهفهمتری داشته باشد، به شدت احساس میشود.بخشهای زیادی از فصل حاضرِ کتاب، مجدداً ترجمه و بازنویسی شده است.
نشر: شیرازه
یک روز از زندگی در دههی نود قرن بیستم
داستانی آزاردهنده دربارهی یک خانوادهی مدرن در جامعهی معاصر
(۲)چاپ انگلیسی کتاب «محیطزیست قدم اول»، سال ۱۹۹۲ است. از آن زمان تاکنون، به ویژه با گستردهترشدنِ مطالبات و فعالیتهای مردمی در حوزهی محیطزیست، در اروپا صنایع اتومبیلسازی به سمت تولید اتومبیلهایی با سوختهای غیرفسیلی حرکت کردهاند.
(۳)کاساوا یک ریشهی نشاستهای است شبیه به سیبزمینی که مادهی اصلیِ بسیاری از غذاهای مردم در گوشه و کنار جهان است.
آنچه خواندید، یک روز معمولی از زندگیِ خانوادهی «لی» بود؛ از کتابِ «شناخت محیطزیست؛ قدم اول»؛ قصهای که نتایجِ سبکِ زندگیِ کنونیِ ما بر حیات انسانی و زیستمحیطیمان را بازگو میکرد.
کتاب «شناخت محیطزیست؛ قدم اول» برای مخاطبانی است که بخواهند به زبان ساده با مشکلات زیستمحیطیِ ناشی از زندگی صنعتی، ازدیاد جمعیت و گسترش فقر آشنا شوند. سبک کتاب شبیه کتابهای کمیکاستریپ است: همراه با تصاویر و کاریکاتورهای سیاهسفید و با بیانی طنز و گزینگویانه. البته کیفیتِ مطالب و محتواها نشان میدهد که با کتابی سطحی و غیرعلمی مواجه نیستیم.
بخشهای اصلیِ کتاب عبارتاند از «[معرفی] علمِ شناختِ محیطزیست (اِکولوژی)»، «یک روزِ [معمولیِ] زندگی در دههی نود قرن بیستم»، «جهان سوم و محیطزیست» و بحثی پایانی دربارهی «چه باید کرد؟».
پرسش صفحات پایانی کتاب این است که آیا سرانجام، سرگذشت طبیعت تلخ خواهد بود یا شیرین؟ میتواند تلخ باشد، اگر با خشونت و بیتفاوتی به رفتارهای فعلیمان ادامه دهیم… و میتواند شیرین باشد، اگر… .
پایان کتاب، دعوت به تغییر است؛ تغییر در رفتارمان با طبیعت. در این قسمت پیشنهادهای مختلفی وجود دارند در این باره که چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم. اما بنیادیتر از همه، میآموزیم که برای حل بحرانهای محیطزیستی، به هیچ وجه کافی نیست که به مجموعهای از تکنیکها و راهحلهای جایگزین اکتفا کنیم؛ ما باید از اساس نوع نگاهمان به طبیعت را عوض کنیم: «فیلسوفان اروپایی چندان از واقعیت معنویتزُدایی کردهاند که از مشاهدهی سادهی شگفتیِ یک کوه، یک دریاچه یا یک انسانِ دارای حیات، به آنها هیچ رضایتی دست نمیدهد، بلکه ایشان رضایتخاطر را بر حسب بهرهمندی و استفادهی مادی میسنجند. به این ترتیب، از نگاه ایشان، کوهستان به معدن شن و ماسه، و دریاچه به مایع خنککننده برای کارخانه تبدیل میشود.
انسانها حق بیحرمتی به مادرشان، زمین، را ندارند. نیروهایی فراتر از هرچه که ذهن اروپایی به تصور درآورده، وجود دارد. انسان باید با تمام پیوندهای موجود [در نظام هستی] هماهنگ باشد؛ و گرنه این ناهماهنگی سرانجام او را به وادی نابودی هدایت میکند.» (بخشی از سخنان «راسل مینز»، سرخپوست آمریکایی، در یک تجمع محیطزیستی)
از دل چنین نگاهی است که تلاشهای فردی و اجتماعی برای نجات و حفظ طبیعت بیرون میآیند: تلاش و مبارزه برای تولید کالاهای مرغوب و بادوام (به عوض کالاهای مصرفی و با دورریز بالا)؛ تمرکززدایی از تولید و رفتن به سمت تولید محلی؛ برنامهریزیهای اکولوژیکی مانند بازیافت؛ کشاورزی اکولوژیکی (با روشهایی مثل کاستن از نقش سموم شیمیایی در کشاورزی)؛ انتخاب تکنولوژیهای سازگار با محیطزیست؛ و از همه مهمتر اقدام جمعی برای نجات طبیعت!
«ما حالا دیگر به تهدیدی برای هستی خود بدل شدهایم. در این وضعیت، این اعتقاد که «کارشناسان رفع و رجوعش میکنند» همانقدر میتواند خطرناک باشد که با بیاعتنایی شانه بالا بیندازیم و بگوییم «دیگر کار از کار گذشته است». قضیه این نیست که «یک عده افراد شرور» میخواهند محیطزیست طبیعی را ویران کنند و «آدم های نیکنهاد» میخواهند از آن دفاع کنند. خیر و شرّ در کنار هم و در وجود همهی ما هستند. آن چه که بیش از همهی چیزهای دیگر به آن نیاز داریم عبارت است از درک شایستهتر و معنادارتری که از واقعیت به دست میآوریم؛ واقعیتی که تمامی حیات روی زمین را در بر میگیرد، زمینی که همهی ما جزئی از آن هستیم و وابسته به آنایم.»
پاورقی